آنچه درمان می کند انسان بودن درمانگر است.
“میخواهم این جلسه برایتان از خاطره ای بگویم که وقتی با پدرم به خانه آمدیم مادرم را غرق خون روی زمین دیدم…” اولین چیزی که باعث می شود مراجع این خاطره را بتواند برای درمانگرش تعریف کند این است که پیشفرضش این باشد که او می تواند لااقل ذرهای از تمامی عواطف دردناک این لحظه را درک کند. و اولین چیزی که لازم است تا مراجع این را باور کند این است که درمانگر موجودیتش طوری است که او هم ذاتا:
▪️روزی میمیرد
▪️روزی کودک و بی پناه بوده
▪️و نمیتوانسته کس دیگری را جای مادرش بپذیرد.
و این چیزی است که ما توقعش را از یک ربات نداریم حتی یک ربات با هوش مصنوعی پیشرفته.
فیالواقع مراجع باید بتواند چیزی از خودش را عواطف، خاطرات، تصاویر و فانتزیهایش را به درمانگر فرافکنی کند کم کم با شکل گرفتن ایگو مشاهدهگر خودش را از بیرون ببیند و این تنها زمانی میتواند میسر شود که درمانگرانسان باشد نه به معنی پوس و گوشت و استخوان نه معنی اخلاقیاش به معنی اگزیستانسیالش.
مراجع باید بتواند باور کند که آنکه روبرویش نشسته هم به این جهان پرتاب شده که او هم مشمول دازاین میشود و این است که مراجع را از فضای اُتیستیکش بیرون میکشد و با تجربه عواطف مختلف با درمانگر،آنچنان که وینیکات هم اشاره میکند خود را از درمانگر جدا میکند و این همان تکلیفی است که به تعویق افتاده.
درمانگر باید با تمام اضطرابهای وجودیاش در جلسه حاضر شود، اما با این توان که آنها را به مراجع فرافکنی نکند در نبود اضطراب وجودی، ما با درمانگر غیر اصیل مواجهیم، یک غیر انسان و در اتاقی که درمانگر بار وجودش ای را به دوش مراجع بیفکند، دوباره برای مراجع جای والد و کودک جابجا شده و تراما تکرار میشود.
نگهداری مرز واقعی بودن درمانگر، به واسطهی درک دازاین خودش و در عین حال مشاهده و مدیریت انتقال متقابل، فضا را برای فرافکنیهای مراجع امن میکند آینهای که به قول وینیکات سالها پیش میبایست میبود اما یا نبود یا کج و معوج بود.
دکتر پویان مقدم
روان درمانگر تحلیلی