و اما افسردگی چیه؟!!
انگار وقتی افسردهایم، زمان در متوقفترین حالت خودشه، انگار هیچ چیزی توی زندگیمون جریان نداره بُعد نداره و عمق نداره، انگار یک حفره درونی عمیق در سینه ما وجود داره که هر لحظه میخواد ما رو مثل سیاهچاله به درون خودش بکشه،گویی ما میترسیم که هر لحظه توسط این پوچیِ درونی خودمون بلعیده بشیم. و این برای ما درد عمیقی رو به ارمغان میاره دردی که مستلزم سوگواری سنگینیه و مواجه شدن باهاش از توان ما خارجه پس تلاش می کنیم این درد عمیق درونی رو با ساختن چیزهایی در بیرون خودمون پر کنیم.چاله عمیقی که فقط باید با عشق پر بشه (عشق به ابژه و ظرفیت دوسرگرایی).
اما ما به دنبال پر کردن اون با دستاوردهامون هستیم انگار افسردگی، غم نیست، بلکه ناتوانی ما برای مواجه شدن با غمه و اینجاست که گاهی بعضی افراد به شدت افسرده رو در حالتی می بینیم که انگار در شادترین حالت خودشون هستن اما بیشتر شبیه سازهای سست و ضعیف هستن که هر لحظه ممکنه فرو بریزن و نمیخوان با دردهاشون روبرو بشن. ناتوانی ما در تجربه احساساتمون گاه ما رو تبدیل به آدمهایی با ظاهری موفق و با درونی خشک و غیرمنعطف میکنه که در کارها شاید موفق باشیم اما در روابط.
دکتر پویان مقدم
روان درمانگر تحلیلی