اولین دسته آن هایی هستند که باور دارند حسادت،یک احساس وحشتناک است پس در بسیاری از موارد که حسادت می کنند احساس خودشان را تجربه نمی کنند و متوجه رفتارهایشان تحت تاثیر حسادتشان نمی شود.
دومین دسته آنهایی هستند که نگرانند خوبی دیگران،باعث بد به نظر آمدن آنها شود،همان ها که احساس می کنند چیزی درونشان برای ارائه ندارند پس هر دارایی دیگران،می تواند نشانه خالی بودن آنها باشد.
دسته سوم کسانی هستند که نتوانستند در کودکی مرز مشخصی بین خودشان و والدینشان پیدا کنند و حالا در بزرگسالی هم مرز شفافی بین وجود خودشان و دیگران نمی بینند،پس باور دارند آنچه دیگران دارند مال آنهاست و اگر دیگران،آن ها را در داشته هایشان شریک نکنند به آنها نفرت می ورزند.
دسته چهارم که ادامه دسته سوم هستند این حسادت را در روابط عاطفی خود تجربه می کنند،آنها به این بلوغ و تمایز یافتگی روانی نرسیده اند که معشوق آنها به انتخاب خودش در رابطه با آنها است و آنها مالک معشوقشان نیستند،پس با نزدیک شدن هر کسی به معشوقشان حتی اگر خانواده درجه یک او باشد ترس از رها شدگی و تنهایی آنها را فرا می گیرد و به طرف مقابل احساس حسادت می کنند.
قطعا دسته های دیگری هم می توانند باشند که زیر شاخه همین دسته ها قرار می گیرند…
ملانی کلاین مبحث حسادت را در روانکاوی،بسیار عمیق باز کرد که آنچه درباره اش حرف زدیم قطره ای از کنکاش های او است.
{دیگی که واسه من نجوشه سر سگ توش بجوشه}
یعنی اگر تو دارایی بیشتری از من داری و بتعث می شوی من به نظر حقیر بیایم تو و یا تمام دارایی تو را از بین می برم تا دیگر نتوانی باعث حقارت من شوی.